پنجشنبه

Entry for 10 Sep 2009


مصاحبه با شراره فرنژاد


در پارت اول گفتگو به شایعه ها و حاشیه ها رسیدیم و قرار شد من از شایعه های شنیده شده بگم و سرکار خانم شراره فرنژاد حرفهای شنیدنی زدند و یکی از بخش های جذاب گفتگوی من در آن بعد از ظهر داغ تابستانی شد . و اینک ادامه گفتگو بدون روتوش , بدون سانسور با عبور از همه خط قرمز ها :
محمد : یکی از شایعه هایی که زیاد بود جالبه در مورد کسایی هست که به قول خودتون ازدواج کردن . در مورد آقای صالحی بود , در مورد آقای پهلوان بود و در مورد نینف به صورت وحشتناک زیاد
شراره : که من و نینف مثلا قراره با هم ازدواج کنیم
محمد : آره
شراره : (باخنده) حداقل دین هامون رو باید مشکلش رو یه جوری باید حل کنیم یا نه ؟
محمد : در مورد این مورد خیلی زیاد شایعه بود
شراره : نینف .... هیچ وقت یه همچین صحبتی بین من و نینف نبوده ولی شاید یه مرد ایده آل باشه واسه زندگی کردن . بهترین دوست من همیشه بوده می گم و هست و خواهد بود . هیچ وقت صحبت ازدواج بین ما نبوده . (باخنده) حالا شاید اینجوری بگم باید خواستگاری من
محمد : الان که اتریش هستش
شراره : آره الان اتریش هنوز نرفته آمریکا . بره امریکا بهتره از اونجا خواستگاری کنه حداقل امریکا رفتن بیشتر حال می ده (باخنده)
محمد : شما که خودتون گفتین راحت می تونین برین امریکا
شراره : فکر می کنم به خاطر ویزاهایی که تو پاس ما خورده اینور اونور رفتیم کانادا رفتیم بعید می دونم ما خیلی دردسر داشته باشیم بابت گرفتن ویزای امریکا و اصولا فامیل هم زیاد اونجا داریم . هیچ وقت سعی نکردم اقدام کنم
محمد : قضیه ای که به نظر من در مورد آقای علیرضا طباطبایی یا برزویه بدیهی شایعه کمتره اونها کمتر در ارتباطن مثلا واسه تولدشون چند ساله ما هر کاری می کنیم یه میتینگی بذاریم پیداشون کنیم تقریبا غیر ممکنه
شراره : یه موردش یکی از دخترخاله های منه " سحر " . خوب بعضی هاشون زیاد ارتباط دوست ندارن . مثلا ساناز چرا . ساناز همه جا هست . همیشه ok . عکس میندازه . سحر از عکس انداختن فرار می کنه . این دیگه خصوصیات ادم هاست من خودم دوست دارم کسی میاد عکس میندازه یا مصاحبه . بخاطر اینکه یه جورایی از اول آریان به نوعی من نماینده قسمت دخترها بودم حالا یه مقدار هم انگلیسیم خوبه زمانی که خبرنگارها خارجی میومدن همیشه عضو ثابت که با خبرنگار مصاحبه کنیم من و نینف و علی هستیم . من از قسمت دخترها . چون خیلی خارجی ها اصرار دارن با دخترها حرف بزنن . براشون جالبه تو مملکت اسلامی دخترها دارن می خونن خیلی اصرار می کنن که اگه مصاحبه می ذاریم همه گروه نمیان دختر ها یکشون بیاد . همیشه خیلی اصرار در این موضوع دارن همیشه من مثلا بودم و تو این مصاحبه ها من بیشتر بودم
محمد : یکی از حاشیه ها یا شایعه بگیم بهتره می گن شما رابطه خوبی با دختر خاله ها ندارین
شراره : من !!! (با تعجب و خنده) . ساناز هر روز اینجاس . الان سر سریال کلاه پهلوی از اونجا که ازاد می شه بدو بدو میاد اینجا . یه چیز جالب بهتون بگم . رابطه کاملا ok دخترخالگان با هم داریم هیچ مشکلی هم نداریم همیشه هم با هم ok هستیم .
محمد : (باخنده) اخه می گن همیشه اینها با هم قهرن ؟
شراره : ما !!! (باز هم با تعجب بیشتر و خنده) .خیلی عجیبه ما چطوری با هم قهریم که همیشه تو یه اتاقیم چه طوری همدیگر رو تحمل می کنیم تو هتل این همه مدت ؟ شب تا صبح با هم می خوابیم بلند می شویم
محمد : شما کامپیوتر خوندین دیگه
شراره : بله
محمد : تو زمینه کامپیوتر هم فعالیت دارین ؟
شراره : اصلا . فقط واسه قسمت فتوشاپ واسه عکاسی استفاده می کنم یعنی edit عکسها در همین حد
محمد : ممکن نیست بعدا فعالیت داشته باشین ؟
شراره : نه . راستش رو بخواین اصلا رشته مورد علاقه من نبوده . من زمانی که کنکور دادم دندانپزشکی می خواستم نشد . پزشکی و غیر پزشکی رو هر دو می تونستیم امتحان بدیم الان رو نمی دونم . غیر پزشکی رو قبول شدم یعنی کامپیوتر . بعد از اونجا که پدرم گفت هر سال بدتر می شه اگه تو یکسال صبر کنی دوباره کنکور بدی ممکنه شرایط سخت تر بشه این رو پشتش رو بگیر برو جلو . اسم نویسی کن شرکت کن . هیچی دیگه , رفتیم توش موندیم دیگه یعنی تا آخرش رفتیم و الا رشته مورد علاقه ام نبود من .
محمد : شنیدم یه اهنگی دارین واسه خیریه می سازید
شراره : این اهنگ مال سازمان جهانی غذا هستش که برای جاهایی که مثلا زلزله پیش میاد و اینجور چیز ها غذا می رسونن . روی تصاویری که نشون داده بودن به علی پهلوان , علی هم آهنگ ساخته هم شعر گفته جالب هم هست با تصویر خیلی مچ شده . برای من گذاشت شنیدم کارهاش هم تقریبا انجام شده مراحل اخرشه باید خواننده ها بخونن کر بخونه و دیگه تقریبا به زودی ارائه بشه
محمد : این بزودی کیه ؟
شراره : این بزودی رو نمی دونم اینقدر ما این بزودی ها رو گفتیم و این بزودی ها رو هیچ وقت نمی دونیم
محمد : گل اومد بهار اومد از اون بگین
شراره : گل اومد بهار اومد یکی از آهنگهایی بود که علی یکدفعه رو کرد. با توجه به این شرایطی که پیش اومده بود واسه ما کنسرت نمی تونستیم بذاریم خبری ازمون نبود . علی گفتش ما یه اهنگی بدیم حداقل مردم بدونن ما هستیم هنوز . بعد به عنوان یه هدیه نوروزی شد دیگه گذاشتیمش تو اینترنت که استفاده کنند .
محمد : چه اشکالی داره تک آهنگ بدین ؟
شراره : هیچ اشکالی نداره همین کاری که داریم می کنیم برای این داستان احتمالا به همین حالت بیاد بیرون . تک آهنگ بیاد بیرون
محمد : خوب آقای پهلوان می گن هوادارها می گن کم کاری کردیم ما بهتره آلبوم بدیم
شراره : خوب نظر خودشونه من خیلی موافق نیستم با این قضیه
محمد : البوم پنج رو ده سال دیگه احتمالا هوادارها می شنون ؟
شراره : نه اصلا . باید خیلی زودتر باشه . من که اهنگم رو ساختم
محمد : اهان خوب شد گفتین اهنگم رو ساختم . آقای پهلوان باهاشون صحبت می کردیم می گفتن همیشه تو البوم های ما شراره پنج شش تا اهنگ داره که قطعا سه تا چهارتاش , دو تا سه تاش میاد توی البوم
شراره : نه . من معمولا دو تا اهنگ می دم و دو تا اهنگم هم می یاد توی البوم
محمد : حالا در هر صورت چی شد که این استایل آریان رو پیدا کردین ؟
شراره : یعنی چی ؟
محمد : یعنی ... چطوری بگم ؟ آریان یه سبک بخصوصی داره چطور شد شما پیدا کردین این سبک چیه که هر آهنگی می سازین میاد تو البوم ؟ مثلا ممکنه پیام اهنگ بده به سبک اریان نخوره یا خود آقای پهلوان می گفتن یه سری اهنگهایی دارم یه سری کارهایی دارم که سبک اریان نیست . متوجه اید چی می گم ؟
شراره : من برام عجیبه این حرف رو زده بخاطر اینکه اکثر اهنگهایی که علی ساخته ما شنیدیم . اخه یه چیزی بهتون بگم هیچ کس نمی تونه تو چند سبک مختلف اهنگ بسازه مگر اینکه بخواهد بیزینسی عمل کنه و می دونین چی می گم .باز هم فکر کنم حسش اونقدر جواب نده . ما خودمونم تو اریان چند دسته ایم . یعنی یکمون مثلا من فکر می کنم خدای شش و هشت (8/6) ساختن نینف . اصلا انگار ساخته شده واسه اینکه شش و هشت بسازه . نینف خیلی خوب شش و هشت می سازه , موزیک ترانس و ایناش هم خوبه . مثلا من خودم توی یه لاین بخصوصی هستم . لاین موزیک های پاپ چهار چهارم (4/4) بیشتر هستم از دستم در رفت اون شش و هشت هنوز برام همونی . تو سبک و سیاقم شش و هشت نیست . هر کسی یه مسیری واسه خودش داره . مثلا قشنگ اهنگهای بترکونمون مال سیامک مثل پرواز . چند تا اهنگامون که اون تم های بندری داره همه کار سیامک افسونگر مثلا . اینا هم کارهای سیامک . هر کسی تو اریان خط خودش رو مشخص کرده . نزدیک هم هستیم ولی لزوما مثل هم نیستیم ولی با این حال حس هامون خیلی به هم نزدیکه . لزوما من بخاطر آریان اینجوری نمی سازم اصلا حسم این هست .
محمد : شاید این خیلی رویا پردازانه باشه ممکنه یه زمانی خودتون البوم بدین ؟ البوم شخصی جدای از آریان
شراره : خودم که نمی تونم بخونم
محمد : من هم واسه همین گفتم رویا پردازانه حالا مثل سیامک موسیقی بی کلام
شراره : نه
محمد : می دونین چی شد من این سوال رو پرسیدم . از اقای پهلوان هم همین سوال رو پرسیدم . اقای پهلوان گفتن که : ممکنه من یه زمانی جدای از اریان البوم بدم ولی موقعی این کار رو می کنم که .... اینجوری گفتن : قرار نیست ما خودمون با آریان رقابت کنیم یه زمانی اگه سبک ها اهنگها خیلی متفاوت بشه از آریان اون موقع شاید
شراره : دقیقا . حتی یه چیزی بهتون بگم بچه های ما از جمله نینف و علی خیلی برای این طرف اون طرف اهنگ ساختن . بعضی موقه ها پیش میومد اینقدر اهنگه قشنگ بود بچه ها درگیر می شدن با علی یا نینف می گفتن چرا این اهنگ رو دادی به اونا خوب ما خودمون می خوندیم . ما یه همچین داستانهایی بعضی موقع ها داشتیم .
محمد : یه سوال نمی دونم بگم غافلگیر کننده , فلسفی . غیر از گیتار چه سازی می زنید ؟
شراره : هیچی
محمد : گیتار به نظر شما چه رنگیه ؟
شراره : وقتی می زنم ؟
محمد : آره
شراره : رویایی
محمد : خوب چه رنگی ؟
شراره : یه رنگ رویایی , رویایی رنگ نداره دیگه
محمد : موسیقی چه رنگیه ؟ ؟
شراره : ....
محمد : سخته ؟
شراره : نه . آبی
محمد : ربطی که به ابیته و قرمزته نداره که ؟ (با خنده)
شراره : نه اصلا . اگه بخواین اونجوری حساب کنید که من رنگم قرمزه
محمد : دو آتیشه ؟
شراره : نه اصلا من پرسپولیسی نیستم من اصلا اهل تیم خاصی نیستم . از این نظر می گم که رنگ مورد علاقه ام قرمزه . قرمز و قهوه ای تو این مایه رنگهاس . دلیل اینکه می گم موسیقی ابیه , آبی یه رنگ آسمونیه به نظرم. رو اون حساب گفتم موسیقی آبیه
محمد : کدوم یکی از آهنگها آریان شبیه زندگی خودتونه ؟
شراره : .................(فکر و سکوت طولانی) سخته . برای اینکه ما یکسری آهنگهامون ... من خودم جز اون دسته ادمهاییم که معمولا یکسری اتفاقات روم تاثیر میذاره شعر می گم در نتیجه شعرهای خودم خیلی اش برای خودم اتفاق افتاده این یه داستان یا مثلا تو هر مقطعی یه آهنگی با زندگی من ok بوده باشه مثلا . می دونین چی می گم ؟ یعنی نمی تونم بگم لزوما فلان آهنگ شبیه زندگی منه چون زندگی دائم داره تغییر می کنه ما ده ساله تو گروه آریان داریم زندگی می کنیم . تو هر مقطعی یکی از اون اهنگها با شرایط زندگی شما جور در میاد . نمی شه دقیقا بگی یه آهنگ چون ریتم زندگی آدم همیشه یه جور نیست .
محمد : مثل اهنگ نامهربون . فکر کنم یکی از اون اهنگهایی که می شه گفت شبیه زندگی شماست . می شه اینجور گفت ؟
شراره : نه ... تو مقطع خودش تا حدودی . تو مقطع خودش می تونسته . چون من اصلا قبول ندارم که هر کسی زندگیش یه ریتم مشخص داره . اصلا همچین چیزی نیست شما اینقدر اتفاق تو زندگی شخصی می افته ممکنه فرض کنید یه مسئله اجتماعی شما رو به هم بریزه . نه اصلا یه آدم بیاد شما رو به هم بریزه . می دونین اینقدر شرایط آدم فرق می کنه .آدمهایی که تو زندگی آدم میان فرق می کنن که تو هر مقطعی ممکنه یکی از آهنگها حتی آهنگ خود ما نه .مثلا من خودم آهنگ خیلی ها رو گوش می دم بعد یه اهنگی رو گوش می دم بعد چطور می شه این آهنگ به مسائل زندگی من ربط داشته باشه . خیلی مواقع یه حس مشابه تو یه نفر دیگه هم پیش اومده
محمد : کلیپ قرار نیست بسازین ؟
شراره : فعلا که نه
محمد : پس شایعه این کلیپ تب چی بود ؟ اهنگ تب رو کلیپ کنین . البته خود آقای پهلوان هم تکذیب کردن
شراره : نه من هم چیزی نشنیدم یادم نمیاد
محمد : عاشقانه ترین آهنگ آریان ؟
شراره : ما معمولا آهنگهامون عاشقانه اس (با خنده)
محمد : یکی اش دیگه خیلی عاشقانه اس . البته به نظر من ها . به نظر من به عنوان یه شنونده
شراره : شما به نظرتون کدوم اهنگه ؟
محمد : گل من
شراره : خوب آره . گل من جزء آهنگهای خیلی پر طرفدار ماست . گل من جزء اون آهنگهایی که خود ما بازتابش رو تو مردم داریم . شروع می کنیم به خوندنش رو سن اصلا جیغ و داد ملت میره رو هوا . یه اهنگ آس علی پهلوان . جزء آهنگهای مورد علاقه من هم هست شدید .
محمد : این که گفتم کدوم اهنگ شبیه زندگی شماست . به نظر من تو آلبوم چهار اهنگی که اقای صالحی دارن
شراره : کدوم اهنگش
محمد : نگو! . فکر می کنم آقای صالحی داشته یه جورایی با یکی حرف می زده این شعر رو گفته . می دونین چی می گم ؟ یه تراژدی تو ترانه هست
شراره : آهان . خود پیام باید بگه .
محمد : در مورد فن ها و هوادارها صحبت شد . اولا نظرتون راجع به هوادارها چیه ؟ فن های آریان
شراره : خیلی خوب
محمد : خیلی خوب که آره اما قبول دارین گاهی هم خیلی رو اعصابن ؟ خیلی زیر ذره بین هستین . مثلا سوالایی می پرسن . بی خیالشون بشی از شما می پرسن سطل اشغال خونت چه رنگیه ؟ چه می دونم اشغال میذاره دم در ؟
شراره : ببینید وقتی شما به یه مکانی یه موقعیتی می رسید باید فکر خیلی چیزها رو بکنید . من یه بار بابام یه حرف قشنگی بهم زد . من خیلی ok شدم . خیلی بد اخلاق بودم بابام می دونست من فلان چیز رو می خوام مثلا بابا می شه فلان چیز رو از اون بالا به من بدی ؟ بابام می دونست اگه همون لحظه نده اینقدر می گم اینقدر می گم اینقدر جیغ و داد می کنم که دیگه بدو بدو اون کار رو انجام می ده . می گه شراره همون لحظه که کاری رو می خواد انجام بده سریع باید انجام بدی . ولی اوایل آریان بود یه بار به من گفت : بشین اینجا کارت دارم . گفتم : چیه ؟ . گفتش : حواست باشه ها الان دیگه از این به بعد یه عده آدم هستند که همین جوری که داری با ما رفتار می کنی ما پدر مادرتیم تحمل می کنیم با مردم نمی تونی اینجور رفتار کنی . اینا فرقی نداره براشون .براشون مهم نیست که تو الان تصادف کردی, با یه نفر دعوات شده , کسیت خدای نکرده فوت شده . اینا کاری ندارن اینا اون لحظه اون آدمی رو که دوست دارن رو دارن می بینن و انتظار دارن که طرف بهشون لبخند بزنه
محمد : پس شما خوشبختانه مشکلی با هوادارها نداری حتی هوادارهایی که خیلی گیرن خیلی رو نرو اعصابن
شراره : بالاخره نمی شه گفت آدم مشکل پیدا نمی کنه ولی من سعی می کنم که ناراحتشون نکنم
محمد : اخه خیلی از شایعات از هوادارها در می یاد تا بقیه
شراره : من اصلا به شایعات اهمیت نمی دم . چون می دونین من رو به چند نفر تو آریان چسبوندن ؟ من اصولا به شایعات اهمیت نمی دم شما هر چقدر اهمیت بدی بیشتر به این شایعات دامن می زنی . در مورد همه ادم هایی که به نوعی تو چشم مردم هستند مردم می بیننشون شایعه وجود داره هیچ کاریش هم نمی شه کرد .
محمد : به هر حال چون ما با فن ها در ارتباطیم گاهی خود من به شخصه واقعا از دستشون عصبی می شم نمی دونم شما چه صبر و تحملی دارین ؟ یه مثال واستون بزنم . پارسال کنسرت کیش . شهریور ماه . من تو خونه طرفه های ساعت فکر کنم یازده دوازده شب آنلاین شدم . فن ها شروع کردن از کنسرت کیش پرسیدن . گفتم گزارشش رو میذاریم تو سایت . بعد یکی از فن ها یه سوال خنده داری کرد . گفت : می دونی خانم فرنژاد با کدوم یکی از دوستاش رفته کیش ؟ گفتم خدایا جواب این رو چی بدم ؟ گفتم : صبر کن یه ده دقیقه من زنگ بزنم ازشون بپرسم . حالا ایشون فکر کرد من شماره شما رو دارم و زنگ می زنم و شما جواب تلفن من رو می دین و اینا . بعد ده دقیقه پرسید : چی شد پرسیدی ؟ گفتم : اخه عزیز من , من اینجا تو خونه ام تو اتاقم پشت کامپیوترم از کجا بدونم که ایشون با کی رفته کیش ؟ حالا فرض کن ایشون با دوستش چی بگم الناز رفته کیش . چه فرقی به حال من و تو داره ؟
شراره : (در طول این خاطره خانم فرنزاد فقط می خندیدن) دوست دارن دیگه هیچ کاریشون نمی شه کرد . اصلا چیز عجیبی نیست . شاید اوایل برای ما خیلی عجیب بود ولی الان دیگه نه
محمد : واقعا فکر می کردین اون موقع که قشم رفتین رو صحنه آریان به اینجا برسه ؟
شراره : اصلاً
تلفن خانم فرنژاد زنگ خورد . تا خانم فرنژاد تلفن رو جواب بدهند من هم استراحتی بکنم و نوشیدنی بخورم و از پذیرایی خانم فرنژاد که مدتها بود اماده بود استفاده کنم . تا بخش بعدی گفتگو منتظر بمانید
ادامه دارد ....

هیچ نظری موجود نیست: